این دل که دوستی به تو خون خواره میکند | خصمی به خود نه ، با من بیچاره میکند | |
بد خوییت به آخر دیدن گذاشته است | حالا نظر به خوبی رخساره میکند | |
این صید بی ملاحظه غافل از کمند | گردن دراز کرده چه نظاره میکند | |
این شیشهی ظریف که صد جا شکسته بیش | این اختلاط چیست که با خاره میکند | |
فردا نمایمش که سوی جیب جان رود | وحشی که جیب عاریتی پاره میکند |