- ۷۸۱ ما با تو رسم یاری گفتیم اگر شنیدی
- ۷۸۲ دیده بسیار نگه کرد به هر بام و دری
- ۷۸۳ روی در پرده و از پرده برون مینگری
- ۷۸۴ باغ بهشت بیند بیداغ انتظاری
- ۷۸۵ پادشاهست آنکه دارد در چنین خرم بهاری
- ۷۸۶ ز تورانیان تنگ چشمی سواری
- ۷۸۷ ساقی، بده شرابم، کندر چنین بهاری
- ۷۸۸ من به هر جوری نخواهم کرد زاری
- ۷۸۹ ترا میزیبد از خوبان غرور و ناز و تن داری
- ۷۹۰ شب هجرانت، ای دلبر، شب یلداست پنداری
- ۷۹۱ برون کردی مرا از دل چو دل با دیگری داری
- ۷۹۲ هر به عمری نزد خود روزی به مهمانم بری
- ۷۹۳ او شوی چو خود را تو از میانه بر گیری
- ۷۹۴ بر من نمینشینی نفسی به دلنوازی
- ۷۹۵ ز برنا پیشگان آموز و رندان رسم سربازی
- ۷۹۶ دل من دردمند تست درمانش نمیسازی
- ۷۹۷ عالمی را به فراق رخ خود میسوزی
- ۷۹۸ هزار بار بگفتم که: به ز جان عزیزی
- ۷۹۹ باز آمدی، که خونم بر خاک در بریزی
- ۸۰۰ جهد بکن تا که به جایی رسی