- ۷۴۱ من که باشم؟ در زیان افتادهای
- ۷۴۲ باز به تنها چنین عزم کجا کردهای؟
- ۷۴۳ دلبرا، روز جدایی یاد ما میکردهای
- ۷۴۴ همچو گل صد گونه رنگ آوردهای
- ۷۴۵ در هر چه دیدهام تو پدیدار بودهای
- ۷۴۶ ای که دیگر بیگناه از من عنان پیچیدهای
- ۷۴۷ زان شکرین لب گر شبی کردم شکار بوسهای
- ۷۴۸ آشنایی جمله را، با من چرا بیگانهای؟
- ۷۴۹ در کعبه گر ز دوست نبودی نشانهای
- ۷۵۰ ای ماه و مشتری ز جمالت قرینهای
- ۷۵۱ ببر، ای باد صبحدم، بده ای پیک نیکپی
- ۷۵۲ ز لعلش بوسهای جستم، بگفت: آری، بگفتم: کی
- ۷۵۳ با این چنین بلایی، بعد از چنان عذابی
- ۷۵۴ چه پیکری؟ که ز پاکی چو گوهر نابی
- ۷۵۵ دولت ز در باز آمدی ما را پس از بیدولتی
- ۷۵۶ کاکل مشکین نقاب چشم و ابرو ساختی
- ۷۵۷ دانهای بر روی دام انداختی
- ۷۵۸ اگر چه از برمن بارها چو تیر بجستی
- ۷۵۹ ای برون از بلندی و پستی
- ۷۶۰ دلم از چشم مستش زار و پردم چشمش از مستی