- ۷۶۱ کدامین نقشبند این نقش بستی؟
- ۷۶۲ میی کو ترا میرهاند ز مستی
- ۷۶۳ ما را چو توانی که ز خود دور فرستی
- ۷۶۴ بس ازین عمر سرسری که به تقلید زیستی
- ۷۶۵ چون فتنه شدم بر رخت، ای حور بهشتی
- ۷۶۶ خواستم بوسی ز لعلت دست پیشم داشتی
- ۷۶۷ گر تو سری میکشی تا نکنی آشتی
- ۷۶۸ زین دایره تا بدر نیفتی
- ۷۶۹ او را که در سماع سخن نیست حالتی
- ۷۷۰ جان را ستیزهی تو ندارد نهایتی
- ۷۷۱ سوگند من شکستی، عهدم به باد دادی
- ۷۷۲ ای از تو مرا هر نفسی بادی و دردی
- ۷۷۳ نقشی ز صورت خود هر جا پدید کردی
- ۷۷۴ مرا با جمع رندانی که در دیرند ضم کردی
- ۷۷۵ نظری گر ز سر لطف به کارم کردی
- ۷۷۶ نگارا، یاد میداری که یاد ما نمیکردی؟
- ۷۷۷ ببر دل از همه خوبان، اگر خردمندی
- ۷۷۸ بر خستهای ملامت چندین چه میپسندی؟
- ۷۷۹ نگارا، گر چه میدانم که بس بیمهری و پیوندی
- ۷۸۰ زهی! زلف و رخت قدری و عیدی