- ۳۶۱ مرا از بخت اگر کاری برآید
- ۳۶۲ مرا گر ز وصل تو رنگی برآید
- ۳۶۳ هر که مشغول تو گشت از دگران باز آید
- ۳۶۴ هر کرا چون تو پریزاده ز در باز آید
- ۳۶۵ دل سرمست من آن نیست که باهوش آید
- ۳۶۶ مرا کجا سر زلفت به زیر چنگ آید؟
- ۳۶۷ سحر گه چون نسیم زلف آن دلدار میید
- ۳۶۸ دیریست که یار ما نمیآید
- ۳۶۹ دلی که در سر زلف شما همی آید
- ۳۷۰ دل میبرد امشب ز من آن ماه، بگیرید
- ۳۷۱ باز پیوند، که دوری به نهایت برسید
- ۳۷۲ نالهی بلبل شوریده به جایی برسید
- ۳۷۳ من کشتهی عشقم،خبرم هیچ مپرسید
- ۳۷۴ دوشم فغان و ناله به هفت آسمان رسید
- ۳۷۵ ای مردم کور، این چه بهارست ببینید
- ۳۷۶ هر که از برگ و از نوا گوید
- ۳۷۷ به حسن عارض چون ماه و زیب چهرهیچون خور
- ۳۷۸ وقت گلست، ای غلام، روز می است، ای پسر
- ۳۷۹ بگشای ز رخ نقاب دیدار
- ۳۸۰ ما بغیر از یار اول کس نمیگیریم یار