مردیم و یار هیچ عنایت نمیکند | واحسرتا که بخت عنایت نمیکند | |
در پیش چشم او لب او میکشد مرا | وان شوخ چشم بین که حمایت نمیکند | |
چندانکه عجز حال بر او عرضه میکنم | در وی به هیچ نوع سرایت نمیکند | |
پیش کسی ز شکر و شکایت چه دم زنم | کاندیشهای ز شکر و شکایت نمیکند | |
در حق بندگان نظر لطف گاهگاه | هم میکند ولیک به غایت نمیکند | |
تا گفتهام دهان تو هیچست از آن زمان | با ما ز خشم هیچ حکایت نمیکند | |
بلبل صفت عبید به هرجا که میرسد | غیر از حدیث عشق روایت نمیکند |