گرد ماه از مشک چنبر کردهئی
|
|
ماه را از مشک زیور کردهئی
|
شام شبگون قمر فرسای را
|
|
سایبان مهر انور کردهئی
|
در شبستان عبیر افشان زلف
|
|
شمع کافوری ز رخ بر کردهئی
|
از چه رو بستانسرای خلد را
|
|
منزل هندوی کافر کردهئی
|
روز را در سایهی شب بردهئی
|
|
شام را پیرایهی خورد کردهئی
|
لعل در پاش زمرد پوش را
|
|
پردهدار عقد گوهر کردهئی
|
تا به دست آوردهئی طغرای حسن
|
|
ملک خوبی را مسخر کردهئی
|
ای مه آتش عذار آن آب خشک
|
|
کابگیر آتش تر کردهئی
|
بر کفم نه گر چه خون جان ماست
|
|
آنکه در نصفی و ساغر کردهئی
|
جان خواجو را ز جعد عنبرین
|
|
هر زمان طوقی معنبر کردهئی
|