ای پسر دامن اهل قدم از دست مده
|
|
ورت از دست بر آید کرم از دست مده
|
چون کسی نیست که با او نفسی بتوان برد
|
|
برو و همدم خود باش و دم از دست مده
|
در فنا محو شو و گنج بقا حاصل کن
|
|
بگذر از ملک وجود و عدم از دست مده
|
شادی وصل اگرت دست نخواهد دادن
|
|
هجر را باش و سر کوی غم از دست مده
|
اگر از توبه و سالوس ندامت داری
|
|
با ندیمان بسر آر و ندم از دست مده
|
خرقه از پیرمغان گیر و گرت دست دهد
|
|
کنج بتخانه و روی صنم از دست مده
|
چون یقینی که همه ملکت جم بر بادست
|
|
پشت پائی بزن و جام جم از دست مده
|
یار اگر طالب درد تو بود درمان چیست
|
|
از دوا روی بتاب و الم از دست مده
|
گر چه آن خسرو خوبان ندهد داد کسی
|
|
خاک برسر کن و پای علم از دست مده
|
وگر از پای فتادی و نشد کارت راست
|
|
آن سر زلف پر از پیچ و خم از دست مده
|
چون شدی معتکف کعبه قربت خواجو
|
|
در طواف آی و حریم حرم از دست مده
|