ای چیده سنبل تر در باغ دسته بسته
|
|
و افکنده شاخ ریحان بر لاله دسته دسته
|
ریحان مشک بیزت آب بنفشه برده
|
|
یاقوت قند ریزت نرخ شکر شکسته
|
زلف شکسته بسته در حلق جان جمعی
|
|
وانگه چنین پریشان ما زان شکسته بسته
|
دائم خیال قدت بر جویبار چشمم
|
|
چون سرو جویباری برطرف چشمه رسته
|
با حاجبان ابرو ذکر کمان چه گوئی
|
|
باید که گوشه گیری زان شست زه گسسته
|
برخیز تا ببینی قندیل آسمان را
|
|
چون شمع صبحگاهی پیش رخت نشسته
|
اکنون که در کمندم فرصت شمر که دیگر
|
|
مشکل بدامت افتد صیدی ز قید جسته
|
گر پسته با دهانت نسبت کند دهانرا
|
|
برخیز و مشت پر کن بشکن دهان پسته
|
خواجو بپرده سازی دست از رباب برده
|
|
مطرب به تیز چنگی نای رباب خسته
|