- ۵۴۱ زلفش مرا به کوشش خود میکشد به بند
- ۵۴۲ عاشقان نرد محبت چو به دلبر بازند
- ۵۴۳ ز بس که نور ز حسن تو در جهان بدود
- ۵۴۴ شطرنج صحبت من و آن مایهی سرور
- ۵۴۵ تا شده ای گل به تو اغیار یار
- ۵۴۶ بر مه روی تو خط مشگ بار
- ۵۴۷ هزارگونه متاع است ناز را به دکانش
- ۵۴۸ ای طاعت تو بر همهی کائنات فرض
- ۵۴۹ نه مینهم از دست عشق جام نشاط
- ۵۵۰ ز لالهزار مرا بیجمال دل نواز چه فیض
- ۵۵۱ تا میان من و آن مه شده کلفت واقع
- ۵۵۲ چو بر من زد آن ترک خون خوار تیغ
- ۵۵۳ دهد اگرچه برون در بیشمار صدف
- ۵۵۴ باز علم زد ز بیابان عشق
- ۵۵۵ بیچاره باشد همواره عاشق
- ۵۵۶ این آینهگون سقف که آبیست معلق
- ۵۵۷ ای جمالت قبلهی جان ابرویت محراب دل
- ۵۵۸ زدی به دست ارادت چو حلقه بر در دل
- ۵۵۹ گر پا نهی ز لطف به مهمانسرای دل
- ۵۶۰ بهر دعا از درت چون به درون آمدم