- ۵۲۱ نیست پیوند گسل مرغ دل شیدائی
- ۵۲۲ ای گل خود رو چه بد کردم که خوارم ساختی
- ۵۲۳ ای رشگ بتان به کج کلاهی
- ۵۲۴ دم بسمل شدن در قبله باید روی قربانی
- ۵۲۵ این طلعت و رخسار که دارد که تو داری
- ۵۲۶ به جرم این که گفتم سوز خود با عالمافروزی
- ۵۲۷ این است که خوار و زارم از وی
- ۵۲۸ سرلشگر حسن است نگاهی که تو داری
- ۵۲۹ جان بر لب و ز یار هزار آرزو مرا
- ۵۳۰ سروی از یزد گذر کرد به کاشانهی ما
- ۵۳۱ ای زیر مشق سر خط حسن تو افتاب
- ۵۳۲ از اشگ گرم چشم ترم کان آتش است
- ۵۳۳ این صید هنوز نیم رام است
- ۵۳۴ عمرها فکر وصال تو عبث بود عبث
- ۵۳۵ ای لبت زنده کرده نام مسیح
- ۵۳۶ زهی به دور تو آئین دلبران منسوخ
- ۵۳۷ از بادهی لاله تو چو در ژاله میرود
- ۵۳۸ همنشین امشب اگر آن بت چنین خواهد بود
- ۵۳۹ اگر شراب خوری صد جگر کباب شود
- ۵۴۰ خوش آن شبی که ز رویش نقاب برخیزد