- ۴۴۱ ای تو نکرده جز جفا آن چه نکردهای بکن
- ۴۴۲ شبم ز روز گرفتارتر به مشغلهی تو
- ۴۴۳ گفتم ز پند من شود تغییر در اطوار تو
- ۴۴۴ ای گردن بلند قدان در کمند تو
- ۴۴۵ صیدی که لعب عشق فکندش به بند تو
- ۴۴۶ باز امشب ز اقتضای شوخ طبعیهای او
- ۴۴۷ دوش چون دیدم نهان در روی آتشناک او
- ۴۴۸ مدعی در مجلسم جا میدهد پهلوی تو
- ۴۴۹ ای مرا دلبر و دل آرا تو
- ۴۵۰ رساند جان به لبم روزگار فرقت تو
- ۴۵۱ مراست رشتهی جان کاکل معنبر او
- ۴۵۲ ای سرو گلندام که داری کمر از مو
- ۴۵۳ هر که دیدم چونی از غم به فغانست که تو
- ۴۵۴ زلف معنبر برفشان گو جان ما بر باد شو
- ۴۵۵ حرف در مجلس نگویم جز به هم زانوی او
- ۴۵۶ یارب آن مه را که خواهم زد قضا در کوی او
- ۴۵۷ چون برفروزد آینه زان آفتاب رو
- ۴۵۸ تائبم از می به دور نرگس غماز او
- ۴۵۹ ز آب دو دیده گل کنم خاک در سرای او
- ۴۶۰ ای همچو آهوان دلم دم شکار تو