- ۱۲۱ آن که آیینهی صنع از روی نیکوی تو ساخت
- ۱۲۲ رخت که صورت صنع آشکار از آن پیداست
- ۱۲۳ یگانهای در دل میزند به دست ارادت
- ۱۲۴ بعد چندین انتظار آن مه به خاک ما گذشت
- ۱۲۵ گرچه بر رویم در لطف از توجه بازداشت
- ۱۲۶ ای در درون جان ز دل من کرانه چیست
- ۱۲۷ مطرب بگو که این تری و این ترانه چیست
- ۱۲۸ حکمی که همچو آب روان در دیار اوست
- ۱۲۹ زهی گشوده کمند بلا سلاسل مویت
- ۱۳۰ گر بدانی که گرفتار کمندت دل کیست
- ۱۳۱ مدعی که آتش اعراض فروزندهی توست
- ۱۳۲ دور بر بسترم از هجر تو رنجور انداخت
- ۱۳۳ زین نقشخانه کی من دیوانه جویمت
- ۱۳۴ دادم از دست برون دامن دلبر به عبث
- ۱۳۵ سالها از پی وصل تو دویدم به عبث
- ۱۳۶ زهی طغیان حسنت بر شکیب کار من باعث
- ۱۳۷ درختان تا شوند از باد گاهی راست گاهی کج
- ۱۳۸ اغیار را به صحبت جانان چه احتیاج
- ۱۳۹ گلخنیان تو را نیست به بزم احتیاج
- ۱۴۰ گر به دردم نرسد آن بت غافل چه علاج