- ۱۰۱ شهریار من مرا پابست هجران کرد و رفت
- ۱۰۲ گفتمش تیر تو خواهد به دل زار نشست
- ۱۰۳ چون تو سروی در جهان ای نازنین اندام نیست
- ۱۰۴ با خط آن سلطان خوبان را جمالی دیگر است
- ۱۰۵ نقد غمت که حاصل دنیا و دین ماست
- ۱۰۶ داغ بر دست خود آن شوخ چو در صحبت سوخت
- ۱۰۷ گرچه قرب درگهت حدمن مهجور نیست
- ۱۰۸ خط ز رخت سر کشید سرکشی ای گل بس است
- ۱۰۹ گل چهرهای که مرغ دلم صید دام اوست
- ۱۱۰ آهوی چشم بتان چشم تو را نخجیر است
- ۱۱۱ تو را بسوی رقیبان گذار بسیار است
- ۱۱۲ از عاشقان حوالی آن خانه پر شده است
- ۱۱۳ زان آستان که قبلهی ارباب دولت است
- ۱۱۴ یارم طریق سرکشی از سر گرفت و رفت
- ۱۱۵ هرکس نکرد ترک سر از اهل درد نیست
- ۱۱۶ دوست با من دشمن و با دشمن من گشته دوست
- ۱۱۷ آن که بزم غیر را روشن چو گلشن کرده است
- ۱۱۸ درهم است آن بت طناز نمیدانم چیست
- ۱۱۹ بود شهری و مهی آن نیز محمل بست و رفت
- ۱۲۰ نهال گلشن دل نخل نو رسیدهی اوست