- ۵۰۱ اگر مقدار عشق پاک را دلدار دانستی
- ۵۰۲ بر روی یار اغیار را چشمی به آن آلودگی
- ۵۰۳ دل را اگر ز صبر به جان آورد کسی
- ۵۰۴ از بهر حسرت دادنم هر لحظه منشین با کسی
- ۵۰۵ باز ای دل شورانگیز رو سوی کسی داری
- ۵۰۶ چنان مکن که مرا هم نفس به آه کنی
- ۵۰۷ ساربان بر ناقه میبندد به سرعت محملی
- ۵۰۸ رفتی و رفت بیرخت از دیده روشنی
- ۵۰۹ در سیر چمن دیدم سرو چمن آرائی
- ۵۱۰ ساقیا چون جام جمشیدی پر از می میکنی
- ۵۱۱ محتشم چون عمر صرف خدمت وی میکنی
- ۵۱۲ آن که هرگز نزد از شرم در معشوقی
- ۵۱۳ به جائی دلت گرم سوداست گوئی
- ۵۱۴ هنوزت به ما کینه برجاست گوئی
- ۵۱۵ مرا به دست غم خود گذاشتی رفتی
- ۵۱۶ کارش یارم از ستم دایم مکدر داشتی
- ۵۱۷ رو ای صبا بر آن سرو دلستان که تو دانی
- ۵۱۸ بریدی از من آن پیوند با بدخواه هم کردی
- ۵۱۹ چو مینماید، که هست با من، جفا و جورت، ز روی یاری
- ۵۲۰ زد به درونم آتش تنگ قبا سواری