هیچ روئی نیست کز چرخ سیه رو زرد نیست
|
|
کار هیچ آزادهئی زین آسیا برگرد نیست
|
در جهان مردی نمیبینم که از دردی جداست
|
|
یک طربناکست برگردون و آنهم مرد نیست
|
گر نه بوی دوستان آرد نسیم بوستان
|
|
باد پندارش که آخر گنج باد آورد نیست
|
سرد باشد هر که او بی مهرروئی دم زند
|
|
چون دم مهر از دل گرمست از آنرو سرد نیست
|
درد دل را گفتم از وصلش دوا سازم ولیک
|
|
دردمندان محبت را دوا جز درد نیست
|
بی فروغ طلعتش گو مه ز مشرق بر میا
|
|
کامشبم پروای آن تنها رو شبگرد نیست
|
چون غبار هستیم بنشست گفتم روشنست
|
|
کز من خاکی کنون برهیچ خاطر گرد نیست
|
کی گمان بردم که هر چند از جهان خون میخورم
|
|
در جهان کس نیست کو خون منش در خورد نیست
|
تا نپنداری که خواجو با رخ زردست و بس
|
|
هیچ روئی نیست کز چرخ سیه رو زرد نیست
|