نشان بی نشانان بی نشانیست
|
|
زبان بی زبانان بی زبانیست
|
دوای دردمندان دردمندیست
|
|
سزای مهربانان مهربانیست
|
ورای پاسبانی پادشاهیست
|
|
بجای پادشاهی پاسبانیست
|
چو جانان سرگران باشد بپایش
|
|
سبک جان در نیفشاندن گرانیست
|
خوش آن آهوی شیرافکن که دایم
|
|
توانائی او در ناتوانیست
|
مگر پیروزهی خط تو خضرست
|
|
که لعلت عین آب زندگانیست
|
بلی صورت بود عنوان معنی
|
|
نه اینصورت که سر تا سر معانیست
|
سحر فریاد شب خیزان درین راه
|
|
تو پنداری درای کاروانیست
|
خط زرنگاریت بر صفحهی ماه
|
|
سوادی از مثال آسمانیست
|
مغان زنده دلرا خوان که در دیر
|
|
مراد از زندخوانی زنده خوانیست
|
چو خواجو آستین برعالم افشان
|
|
که شرط رهروان دامن فشانیست
|