خطاب هاتف دولت رسید دوش به ما

گرم چو سوسن آزاده ده زبان خوانی ز نه سپهر بر آید صدا که صدقنا
ز دور آدم تا این زمان نیافت کسی نظیر این گهر اندر خزانه‌ی شعرا
بزرگوار خدایا مرا مسوز که من در اشتیاق درت پخته‌ام بسی سودا
گناه کرده‌ام و زیر پرده داشته‌ام تو هم به پرده‌ی فضلت بپوش روز لقا
ز آستان تو صد شیر چون تواند کرد به سنگ چون سگ اصحاب کهف دور مرا
زبان که از پی ذکر توام همی بایست به شعر بیهده فرسود چون زبان درا
هر آنچه هست ز نظمم هباء منثور است مرا ز ملکت هب لی خلاص ده ز هبا
ز درگهت به مشام دلم رسان به کرم به دست پیک صبا هر سحر نسیم رضا
در آن زمان بر خویشم رسان که می‌گویم میان سجده که سبحان ربی الاعلی