گرم چو سوسن آزاده ده زبان خوانی
|
|
ز نه سپهر بر آید صدا که صدقنا
|
ز دور آدم تا این زمان نیافت کسی
|
|
نظیر این گهر اندر خزانهی شعرا
|
بزرگوار خدایا مرا مسوز که من
|
|
در اشتیاق درت پختهام بسی سودا
|
گناه کردهام و زیر پرده داشتهام
|
|
تو هم به پردهی فضلت بپوش روز لقا
|
ز آستان تو صد شیر چون تواند کرد
|
|
به سنگ چون سگ اصحاب کهف دور مرا
|
زبان که از پی ذکر توام همی بایست
|
|
به شعر بیهده فرسود چون زبان درا
|
هر آنچه هست ز نظمم هباء منثور است
|
|
مرا ز ملکت هب لی خلاص ده ز هبا
|
ز درگهت به مشام دلم رسان به کرم
|
|
به دست پیک صبا هر سحر نسیم رضا
|
در آن زمان بر خویشم رسان که میگویم
|
|
میان سجده که سبحان ربی الاعلی
|