آفتاب رخ آشکاره کند
|
|
جگرم ز اشتیاق پاره کند
|
از پس پرده روی بنماید
|
|
مهر و مه را دو پیشکاره کند
|
شوق رویش چو روی پر از اشک
|
|
روی خورشید پر ستاره کند
|
لعل دانی که چیست رخش لبش
|
|
خون خارا ز سنگ خاره کند
|
هر که او روی چو گلش خواهد
|
|
مدتی خار پشتواره کند
|
در میان با کسی همی آید
|
|
کان کس اول ز جان کناره کند
|
عاشقانی که وصل او طلبند
|
|
همه را دوع در کواره کند
|
بالغان در رهش چو طفل رهند
|
|
جمله را گور گاهواره کند
|
تا کسی روی او نداند باز
|
|
چهرهی مردم آشکاره کند
|
نور رویش ز هر دریچهی چشم
|
|
چون سیه پوش شد نظاره کند
|
عشق او در غلط بسی فکند
|
|
چون نداند کسی چه چاره کند
|
نتوانیم توبه کرد ز عشق
|
|
توبه را صد هزار باره کند
|
شیر عشقش چو پنجه بگشاید
|
|
عقل را طفل شیرخواره کند
|
زور یک ذره عشق چندان است
|
|
که ز هر سو جهان گذاره کند
|
ضربت عشق با فرید آن کرد
|
|
که ندانم که صد کتاره کند
|