عشق تو قلاوز جهان است
|
|
سودای تو رهنمای جان است
|
وصل تو خلاصهی وجود است
|
|
درد تو دریچهی عیان است
|
هاروت تو چاره ساز سحر است
|
|
یاقوت تو مایهبخش جان است
|
کس را ز دهان تو سخن نیست
|
|
زان روی که نقطه گمان است
|
تا بر دهنت نهادهام دل
|
|
این تنگدلی من از آن است
|
لعلت شکری است تنگ بر تنگ
|
|
یعنی دل من بر آن دهان است
|
کس بر کمرت میان ندیدست
|
|
گرچه کمر تو را میان است
|
تا ابروی چون کمانت دیدم
|
|
صد گونه ز هم از آن کمان است
|
چون ابروی توست چون کمانی
|
|
چندین ز هم از چه در زبان است
|
دندان تو مغز پستهی توست
|
|
مغزی دیدی که استخوان است
|
گفتی که دلت بسوز در عشق
|
|
یعنی که سپند عاشقان است
|
از دست تو دل چگونه سوزم
|
|
چون پای غم تو در میان است
|
یک ذره غم تو خوشتر آید
|
|
از هر شادی که در جهان است
|
آن درد که در دل من از توست
|
|
هر وصف که گویمش نه آن است
|
در روی من شکسته دل خند
|
|
گر موجب خنده زعفران است
|
در کار عقوبت تو عطار
|
|
چون ممتحنی در امتحان است
|