بدین خرمی جهان، بدین تازگی بهار
|
|
بدین روشنی شراب، بدین نیکویی نگار
|
یکی چون بهشت عدن یکی چون هوای دوست
|
|
یکی چون گلاب بلخ یکی چون بت بهار
|
زمین از سرشک ابر، هوا از نسیم گل
|
|
درخت از جمال برگ، سر که ز لالهزار
|
یکی چون پرند سبز، یکی چون عبیر خوش
|
|
یکی چون عروس خوب، یکی چون رخان یار
|
تذرو عقیق روی، کلنگ سپیدرخ
|
|
گوزن سیاه چشم، پلنگ ستیزه کار
|
یکی خفته بر پرند، یکی خفته بر حریر
|
|
یکی رسته از نهفت، یکی جسته از حصار
|
ز بلبل سرود خوش، ز صلصل نوای نغز
|
|
ز ساری حدیث خوب، ز قمری خروش زار
|
یکی بر کنار گل، یکی در میان بید
|
|
یکی زیر شاخ سرو، یکی بر سر چنار
|
هوا خرم از نسیم، زمین خرم از لباس
|
|
جهان خرم از جمال، ملک خرم از شکار
|
یکی مشک در دهان، یکی حله بر کتف
|
|
یکی آرزو به دست، یکی دوست در کنار
|
زمانه شده مطیع، سپهر ایستاده راست
|
|
رعیت نشسته شاد، جهان خوش به شهریار
|
یکی را بدو نیاز، یکی را بدو شرف
|
|
یکی را بدو امید، یکی را بدو فخار
|
ازان عادت شریف، ازان دست گنج بخش
|
|
ازان رای تیزبین، ازان گرز گاوسار
|
یکی خرم و بکام، یکی شاد و کامران
|
|
یکی مهتر و عزیز، یکی خسته و فگار
|
مصافش به روز رزم، سپاهش به روز عرض
|
|
بساطش به روز بزم، سرایش به روز بار
|
یکی کوه پر پلنگ، یکی بیشه پر هزبر
|
|
یکی چرخ پر نجوم، یکی باغ پر نگار
|
امیران کامران، دلیران کامجوی
|
|
هزبران تیز چنگ، سواران کامگار
|
یکی پیش او به پای ، یکی در جهان جهان
|
|
یکی چون شکال نرم ، یکی چون پیاده خوار
|
کمند بلند او ، سنان دراز او
|
|
سبک سنگ تیر او ، گران گرز هر چهار
|
یکی پیش نصرتست، یکی بازوی ظفر
|
|
یکی نایب قضا، یکی قهر کردگار
|
به ماهی چهار میر، به ماهی چهار شاه
|
|
به ماهی چهار شهر، بکند از بن و ز بار
|
یکی را به کوه سر ، یکی را به کوه شیر
|
|
یکی را به دشت گنج، یکی را به رودبار
|
ازین پس علی تکین، دگر ارسلان تکین
|
|
سه دیگر طغان تکین، قدر خان بادسار
|
یکی گم شود به خاک، یکی گم شود به گور
|
|
یکی درفتد به چاه، یکی برشود به دار
|
ملک بادهای به دست، سماعی نهاده پیش
|
|
یکی طرفه بر یمین، یکی طرفه بر یسار
|
یکی چون عقیق سرخ، یکی چون حدیث دوست
|
|
یکی چون مه درست، یکی چون گل ببار
|
بهارش خجسته باد، دلش آرمیده باد
|
|
جهان را بدو سکون، بدو ملک را قرار
|
یکی را مباد عزل، یکی را مباد غم
|
|
یکی باد بیزوال، یکی باد بیکنار
|
بداندیش او به جان، بدی خواه او به تن
|
|
نکوخواه او ز یسر، نصیحتگر از یسار
|
یکی مستمند باد، یکی باد دردناک
|
|
یکی باد شادکام، یکی باد شادخوار
|
سرایش ز روی خوب، ولایت ز عدل و داد
|
|
بساط از لب ملوک، در خانه از سوار
|
یکی گشته چون بهار، یکی گشته چون بهشت
|
|
یکی گشته پر نگار، یکی گشته استوار
|