باز جائی رفتهام کز روی یارم شرمسار
|
|
روی برگشتن ندارم شرمسارم شرمسار
|
در تب عشقم هوس فرمود نا پرهیزیی
|
|
کاین زمان تا حشر از آن پرهیزگارم شرمسار
|
با رخ و زلفش دلم شرط قراری کرده بود
|
|
هم از آن شرحم خجل هم زان قرارم شرمسار
|
قول و فعل و عهد و شرطم بود پیشش معتبر
|
|
پیش او اکنون به چندین اعتبارم شرمسار
|
کار من یکباره مشکل شد در این عشق و هوس
|
|
ای اجل بازا که من زین کار و بارم شرمسار
|
همچو نعلم پیش او چشم از زمین برداشتن
|
|
نیست ممکن بس کزان زیبا سوارم شرمسار
|
محتشم بر شاخ دیگر بلبل دل را نشاند
|
|
من چه نرگس از رخ آن گلعذارم شرمسار
|