نقد غمت خریدم با صد هزار شادی
|
|
روی مراد دیدم در عین نامرادی
|
مات خط تو بودم در نشهی نباتی
|
|
خاک در تو بودم در عالم جمادی
|
اول به من سپردی گنج نهان خود را
|
|
آخر ز من گرفتی سرمایهای که دادی
|
در چنگ من نیامد مرغی ز هیچ گلشن
|
|
در دام من نیفتاد صیدی ز هیچ وادی
|
چشمی نمیتوان داشت در راه هر مسافر
|
|
گوشی نمیتوان داد بر بانگ هر منادی
|
چون راستی محال است در طبع کج کلاهان
|
|
گیرم که باز گردد گردون ز کج نهادی
|
ترسم دلش برنجد از من و گر نه هر شب
|
|
صد ناله میفرستم با باد بامدادی
|
پیر مغان به قولم کی اعتماد میکرد
|
|
گر بر حدیث واعظ میکردم اعتمادی
|
گر تاجر وفایی دکان به هرزه مگشا
|
|
زیرا که من ندیدم جنسی بدین کسادی
|
تا جذبهای نگیرد دامان دل فروغی
|
|
حق را نمیتوان جست با صد هزار هادی
|