ز صحن این چمن آن سرو قامت را تمنا کن
|
|
به زیر سایهاش بنشین، قیامت را تماشا کن
|
به طرف بوستان باد بهار آمد، بشد شادی
|
|
برای دوستان اسباب عشرت را مهیا کن
|
نگارا تا لب پر نوش و زلف پر گره داری
|
|
درون خسته را دریاب و کار بسته را واکن
|
تو مشکین مو نباید ساعتی بیکار بنشینی
|
|
گهی بر تار چنگی زن، گهی در جام صهبا کن
|
نشاید شاهد زیبا نبخشاید می حمرا
|
|
به صورت چون که زیبایی به معنی کار زیبا کن
|
کسی در ملک خوبی مرد میدانت نخواهد شد
|
|
گهی بر ماه خنجر کش، گهی با مهر غوغا کن
|
گهی برخیز و گه بنشین، به می دادن به می خوردن
|
|
گهی آشوب را بنشان و گاهی فتنه بر پا کن
|
ز عاشق هیچ کس معشوق را بهتر نمیبیند
|
|
برو از دیده وامق نظر در حسن عذرا کن
|
بیا همراه من یک روز بر مصر سر کویش
|
|
ز هر سو صدهزاران یوسف گم گشته پیدا کن
|
فروغی چون به خونت صف کشد بر گشته مژگانش
|
|
تو هم روی تظلم را به شاه لشکر آرا کن
|
ابوالفتح مظفر ناصرالدین شاه رزمآرا
|
|
که تیغش را قضا گوید به خونریزی مدارا کن
|