توان شناخت ز خونی که ریخت بر رویم
|
|
که صید زخمی آن ترک سخت بازویم
|
امید طلعت او میبرد به هر جایم
|
|
هوای طرهی او میکشد به هر سویم
|
به هر چه مینگرم جلوهی تو میبینم
|
|
به هر که میگذارم قصهی تو میگویم
|
مجو خلاف رضای مرا که در همه عمر
|
|
به جز مراد تو هیچ از خدا نمیجویم
|
اگر چه نام برآوردهام به لاقیدی
|
|
ولی مقید آن حلقههای گیسویم
|
به حلقهای که سر زلف او دست افتد
|
|
مسلم است که مشک ختا نمیبویم
|
اگر وصال میسر شود، مگر نشود
|
|
به جای پا ز پی او به فرق میپویم
|
ملک به دیده کشد خاک من پس از مردن
|
|
اگر قبول کند خاک آن سر کویم
|
مرا که شیر نکردی شکار در میدان
|
|
کنون اسیر غزالان عنبرین مویم
|
ز مهر دوست فروغی چگونه شویم دست
|
|
مگر که دست به خون آب دیدگان شویم
|