تا بدان طرهی طرار گرفتار شدیم
|
|
داخل حلقه نشینان شب تار شدیم
|
تا پراکنده آن زلف پریشان گشتیم
|
|
هم دل آزردهی آن چشم دل آزار شدیم
|
تا ره شانه بدان زلف دل آویز افتاد
|
|
مو به مو با خبر از حال دل زار شدیم
|
سر به سر جمع شد اسباب پریشانی ما
|
|
تا سراسیمهی آن طرهی طرار شدیم
|
آن قدر خون دل از دیده به دامان کردیم
|
|
که خجالت زده دیده خون بار شدیم
|
هیچ از آن کعبه مقصود نجستیم نشان
|
|
هر چه در راه طلب قافله سالار شدیم
|
غیر ما در حرم دوست کسی راه نداشت
|
|
تا چه کردیم که محروم ز دیدار شدیم
|
دو جهان سود ز بازار محبت بردیم
|
|
به همین مایه که نادیده خریدار شدیم
|
سر تسلیم نهادیم به زانوی رضا
|
|
که به تفسیر قضا فاعل مختار شدیم
|
به چه رو باده ننوشیم که با پیر مغان
|
|
مه در روز ازل بر سر اقرار شدیم
|
دل بدان مهر فروزنده فروغی دادیم
|
|
ما هم از پرتو آن مشرق انوار شدیم
|