ای که میپرسی ز من کیفیت چشم غزالم
|
|
من از این پیمانه مستم، من در این افسانه لالم
|
گر به خیل او در آیم خسرو فیروز بختم
|
|
ور به دام وی درافتم، طایر فرخنده فالم
|
ساده لوحی بین که خواهم بر سر خاکم نهد پا
|
|
آن که همچون خاک ره کرد از تغافل پایمالم
|
مردم از محرومی دیدار در بزمش به حسرت
|
|
تیرهبختی بین که هجران کشت در عین وصالم
|
شیوهی گل دلستانی، رسم بلبل نغمهخوانی
|
|
چون بخندد چون نگریم، چون بنالد چون ننالم
|
با وجود لعل ساقی جرعهی کوثر ننوشم
|
|
تا نپنداری که من لب تشنهی آب زلالم
|
تا سر سوداییم از تیغ او در پا نیفتد
|
|
غالبا صورت نبندد هیچ سودای محالم
|
مزد خدمت های دیرین، خواجه راند از آستانم
|
|
شد کمال بندگی سرمایهی چندین ملالم
|
کی توان منع جوانان کردن از قید محبت
|
|
من که پیر سالخوردم صید طفل خردسالم
|
حالیا کز تیرم افکندی به خون ای سخت بازو
|
|
مرهمی باید به زخم رحمتی باید به حالم
|
از جنون روزی دریدم جامهی جان را فروغی
|
|
کاین پری رو جلوهگر گردید در چشم خیالم
|