ای کعبهی مقصودم، وی قبلهی آمالم
|
|
مپسند بدین روزم، مگذار بدین حالم
|
هم سینه به تنگ آمد از نالهی شب گیرم
|
|
هم دیده به جان آمد از گریهی سیالم
|
در شامگه هجرش بگداخت تن و جانم
|
|
در دامگه عشقش بشکست پر و بالم
|
در حسرت دیدارش طی گشت شب و روزم
|
|
در محنت بسیارش بگذشت مه و سالم
|
از زلف پریشانش در هم شده ایامم
|
|
کز صف زده مژگانش وارون شده اقبالم
|
از شعلهی رخسارش میسوزم و میسازم
|
|
وز جلوهی رفتارش میگریم و مینالم
|
شب نیست که در پایش تا روز به صد زاری
|
|
یا جبهه نمیسایم یا چهره نمیمالم
|
گر با رخ زیبایش یکشام به صبح آرم
|
|
فیروز شود روزم، فرخنده شود فالم
|
گر زلف و خطش بینی معلوم شود بر تو
|
|
هم معنی اوضاعم، هم صورت احوالم
|
فردا که گنهکاران در پای حساب آیند
|
|
جز عشق گناهی نیست در نامهی اعمالم
|
آن روز فروغی من از قتل شوم ایمن
|
|
کاو خط امان بخشد زان غمزهی قتالم
|