ای خط تو را دایرهی حسن مسلم
|
|
وی نور رخت برده دل از نیر اعظم
|
هم خیره ز انوار رخت موسی عمران
|
|
هم زنده به انفاس خوشت عیسی مریم
|
هم منظر زیبای تو مهری است منور
|
|
هم پیکر مطبوع تو روحی است مجسم
|
هم فتنهی مردم شدی از نرگس پر فن
|
|
هم عقده به دلها زدی از سنبل پر خم
|
هم کاستهی درد تو فارغ نه مداوا
|
|
هم سوختهی داغ تو آسوده ز مرهم
|
افراختی از قامت خود رایت خوبی
|
|
آویختی از طرهی خود ... پرچم
|
بی رایحهی سنبل مشکین تو هرگز
|
|
خوش بو نشود مجمع ارواح مکرم
|
هر کس که ز کیفیت چشم تو خبر شد
|
|
از خود خبرش نیست نه از کیف و نه از کم
|
تو قبلهی عشاق رخت کعبهی مقصود
|
|
وان خال و زنخدان حجرالاسود و زمزم
|
گر طاق دو ابروی تو منظور نبودی
|
|
مسجود ملایک نشدی قالب آدم
|
زان کرده دلش را به تو تسلیم فروغی
|
|
زیرا که به خوبی تویی امروز مسلم
|