من ساده پرست و باده نوشم

من ساده پرست و باده نوشم فرمان بر پیر می فروشم
مستغرق لجه‌ی شرابم مستوجب مژده‌ی سروشم
بر گردش ساقی است چشمم بر پرده‌ی مطرب است گوشم
آن جا که پیاله‌ای، خرابم و آن جا که ترانه‌ای، خموشم
من گوش ز بانگ نی شنیدم من چشم ز جام می نپوشم
هم آتش می بسوخت مغزم هم ناله نی ببرد هوشم
در کردن توبه سست کیشم در خوردن باده سخت کوشم
عشرت طلب و نشاط جویم ساغر به کف و سبو به دوشم
جز پیر مغان نمی‌شناسم جز قول بتان نمی‌نیوشم
از طعن کسی نمی‌خراشم وز کرده‌ی خود نمی‌خروشم
تا روز جزا کشد فروغی کیفیت باده‌های دوشم