مو به مو بستهی آن زلف گره گیر شدم
|
|
آخر از فیض جنون قابل زنجیر شدم
|
کاش ابروی کجش بنگری از دیدهی راست
|
|
تا بدانی که چرا کشتهی شمشیر شدم
|
نه کنون میخورد آن صفزده مژگان خونم
|
|
دیرگاهی است که آماجگه تیر شدم
|
تیره شد روزم و افزود غم جان سوزم
|
|
هر چه افزون ز پی نالهی شب گیر شدم
|
نالهها را اثری نیست وگرنه در عشق
|
|
آن قدر ناله نمودم که ز تاثیر شدم
|
بخت بد بین که به سر وقت من آن سرو روان
|
|
آمد از لطف زمانی که زمینگیر شدم
|
پیر کنعانم اگر عشق بخواند نه عجب
|
|
کز غم فرقت آن تازه جوان پیر شدم
|
این چه نقشی است که از پرده پدیدار آمد
|
|
که به یک جلوه آن صورت تصویر شدم
|
من که نخجیر کمندم همه شیران بودند
|
|
آهوی چشم تو را دیدم و نخجیر شدم
|
مرگ را مایهی عمر ابدی میدانم
|
|
بس که بی روی تو از صحبت جان سیر شدم
|
تا فروغی رخ آن ترک ختایی دیدم
|
|
فارغ از خلخ و آسوده ز کشمیر شدم
|