وقت مردن هم نیامد بر سر بالین طبیبم
|
|
تا بماند حسرت او بر دل حسرت نصیبم
|
درد بیدرمان عشقم کشت و کرد آسودهخاطر
|
|
هم ز تاثیر مداوا هم ز تدبیر طبیبم
|
شب گدازانم به محفل، صبح دم نالان به گلشن
|
|
یعنی از عشقت گهی پروانه، گاهی عندلیبم
|
گر سر زلف پریشانت سری با من ندارد
|
|
پس چرا یک باره از دل برد آرام و شکیبم
|
گاه گاهی میتوان کرد از ره رحمت نگاهی
|
|
بر من بی دل که در کوی تو مسکین و غریبم
|
کردمی در پیش مردم ادعای هوشیاری
|
|
گر نبودی در کمین آن چشم مست دل فریبم
|
تا کشید آهنگ مطرب حلقه در گوشم فروغی
|
|
فارغ از قول خطیب، آسوده از پند ادیبم
|