گر هلاک من است عنوانش | سر نپیچم ز خط فرمانش | |
مرد میدان عشق دانی کیست | آن که اندیشه نیست از جانش | |
کس به میدان عشق روی نکرد | که نکردند تیربارانش | |
آرزومند مجلس سلطان | صبر باید به جور درمانش | |
هیچ تیغی جدا نگرداند | دست امید من ز دامانش | |
مردم از فتنه ایمنی جویند | من و آشوب چشم فتانش | |
زاهد و گیسوان حورالعین | من و زلفین عنبرافشانش | |
تشنهی لعل او کجا باشد | التفاتی به آب حیوانش | |
که داری سر مسلمانی | بگذر از چشم نامسلمانش | |
هست درمان برای هر دردی | من و دردی که نیست درمانش | |
واقف از حالت فروغی کیست | آن که افتد ز چشم جانانش |