گر در آید شب عید از درم آن صبح امید
|
|
شب من روز شود یک سر و روزم همه عید
|
خستگیهای مرا عشق به یک جو نگرفت
|
|
لاغریهای مرا دوست به یک مو نخرید
|
غنچهای در همه گلزار محبت نشکفت
|
|
گلبنی در همه بستان مودت ندمید
|
هم سحابی ز بیابان مروت نگذشت
|
|
هم نسیمی ز گلستان عنایت نوزید
|
صاف بیدرد کس از ساقی این بزم نخورد
|
|
گل بی خار کس از گلبن این باغ نچید
|
نه مسلمان ز قضا کامروا شد نه یهود
|
|
نه شقی مطلبش از چرخ برآمد نه سعید
|
رهروی کو که درین بادیه از ره نفتاد
|
|
پیروی کو که درین معرکه در خون نتپید
|
نیک بخت آن که در این خانه نه بگرفت و نه داد
|
|
تیزهوش آن که در این پرده نه بشنید و نه دید
|
از مرادت بگذر تا به مرادت برسی
|
|
که ز مقصود گذشت آن که به مقصود رسید
|
وقتی آسوده ز آمد شد اندیشه شدیم
|
|
که در خانه ببستیم و شکستیم کلید
|
ما فروغی به سیهروزی خود خوشنودیم
|
|
زآن که هرگز نتوان منت خورشید کشید
|