آشوب شهر طلعت زیبای او بود
|
|
زنجیر عقل جعد چلیپای او بود
|
ما و دلی که خسته تیر بلای عشق
|
|
ما و سری که بر سر سودای او بود
|
بالای او مرا به بلا کرد مبتلا
|
|
یعنی بلا نتیجهی بالای او بود
|
بر خاک پای ماه من ار سر نسوده مهر
|
|
پس چارمین سپهر چرا جای او بود
|
هشیاریش محال بود روز رستخیز
|
|
هر کس که مست نرگس شهلای او بود
|
روزی که پاره میشود از هم طناب عمر
|
|
امید من به زلف سمن سای او بود
|
هر سر سزای افسر زرین نمیشود
|
|
الا سری که خاک کف پای او بود
|
هر جا حدیث چشمه کوثر شنیدهای
|
|
افسانهای ز لعل شکرخای او بود
|
هر انجمن که جلوهی فردوس دیدهای
|
|
دیباچهای ز روی دل آرای او بود
|
دانی قیامت از چه ندارد سر قیام
|
|
در انتظار قامت رعنای او بود
|
شد روشنم ز نظم فروغی که بر فلک
|
|
خورشید یک فروغ ز سیمای او بود
|