قدح باده اگر چشم بت ساده نبود
|
|
این همه مستی خلق از قدح باده نبود
|
سبب باده ننوشیدن زاهد این است
|
|
که سراسر همه اسباب وی آماده نبود
|
دوش در دامن پاک صنم بادهفروش
|
|
اثری بود که در دامن سجاده نبود
|
تا به درها نروی هر سحری کی دانی
|
|
که دری غیر در میکده بگشاده نبود
|
هر که دل بردن معشوق بیند داند
|
|
که گناه از طرف عاشق دل داده نبود
|
هرگز ایجاد نمیکد خدا آدم را
|
|
عین مقصود گر آن شوخ پری زاده نبود
|
قاصد ار دوست به سویم نفرستاد خوشم
|
|
که میان من و او جای فرستاده نبود
|
روز محشر به چه امید ز جا بر خیزد
|
|
هر سری کز دم شمشیر تو افتاده نبود
|
واقف از داغ دل لاله نخواهد بودن
|
|
هر نهادی که در آن داغ تو بنهاده نبود
|
با که من قابل قلاده نبودم هرگز
|
|
یا سگ کوی تو محتاج به قلاده نبود
|
کی فروغی ز فلک سر خط آزادی داشت
|
|
گر به درگاه ملک بندهی آزاده نبود
|
آفتاب فلک جود ملک ناصردین
|
|
که به قدر کرمش گوهر بیجاده نبود
|