گر ز غلامیش نشانت دهند
|
|
سلطنت کون و مکانت دهند
|
بندهی او شو که یک التفات
|
|
خواجگی هر دو جهانت دهند
|
پیروی پیر خرابات کن
|
|
تا شرف بخت جوانت دهند
|
دامن رندان سبک سیر گیر
|
|
تا همه دم رطل گرانت دهند
|
سر به خط ساقی گلچهره نه
|
|
تا ز قضا خط امانت دهند
|
بادهی مستانه بنوش آشکار
|
|
تا خبر از راز نهانت دهند
|
تا نرسد جان تو بر لب کجا
|
|
نوشی از آن گنج دهانت دهند
|
گر نگری لعل گهربار او
|
|
دیدهی یاقوت فشانت دهند
|
گر بدری پردهی تن را ز هم
|
|
ره به سراپرده جانت دهند
|
در عوض خاک در او مگیر
|
|
گر همه گلزار جنانت دهند
|
کاش فروغی شب هجران دوست
|
|
تا به سحر تاب و توانت دهند
|