جمعی که مرهم جگر خستهی منند
|
|
از جعد عنبرین همه عنبر به دامنند
|
از تیر غمزه رخنه به جانم فکندهاند
|
|
خیلی که از دو زلف خداوند جوشنند
|
من دشمنم به خیل نکویان که این گروه
|
|
با دشمنان موافق و با دوست دشمنند
|
تعیین دل مکن بر خوبان سنگ دل
|
|
زیرا که در شکستن دلها معینند
|
گر بشکنند شیشهی دل را غریب نیست
|
|
سیمین بران که سختتر از کوه آهنند
|
آنان که برده ساقی سرمست هوششان
|
|
از دستبرد فتنهی ایام ایمنند
|
بی پرده گشت راز من ای ماه خرگهی
|
|
شد وقت آن که پرده ز رویت برافکنند
|
دل بستگان زلف تو آسوده از نجات
|
|
افتادگان دام تو فارغ ز گلشنند
|
با آن که هیچ ناله به گوشت نمیرسد
|
|
شهری ز دست عشق تو سرگرم شیونند
|
خلقی کنند منع فروغی به راه عشق
|
|
کاسوده دل ز غمزهی آن چشم رهزنند
|