چون دم تیغ تو قصد جان ستانی میکند
|
|
بار سر بر دوش جانان زان گرانی میکند
|
چشم بیمار تو را نازم که با صاحب دلان
|
|
دعوی زورآوری در ناتوانی میکند
|
من غلام آن نظربازم که با منظور خود
|
|
شرح حال خویش را در بی زبانی میکند
|
حالتی در باغ او دارم که با من هر سحر
|
|
بلبل دستانسرا هم داستانی میکند
|
چون ننالد مرغ مسکینی که او را دادهاند
|
|
دامن باغی که گل چین باغبانی میکند
|
من کجا و بزم آن شاهنشه اقلیم حسن
|
|
صعوه با شهباز کی هم آشیانی میکند
|
گر نه باد صبح دم در گلشن او جسته راه
|
|
برق آهم پس چرا آتش فشانی میکند
|
ساقیا من ده که آخر گنبد نیلوفری
|
|
ارغوانی رنگ ما را زعفرانی میکند
|
عافیت خواهی زمین بوس در میخانه باش
|
|
زان که می دفع بلای آسمانی میکند
|
رهروی از کعبه مقصود میجوید نشان
|
|
کاو وطن در کوی بی نام و نشانی میکند
|
عاشق صادق فروغی بر سر سودای عشق
|
|
نقد جان را کی دریغ از یار جانی میکند
|