کو جوانی که ز سودای غمت پیر نشد
|
|
کو وجودی که ز جان در طلبت سیر نشد
|
مالکی نیست که در عهد تو مملوک نگشت
|
|
کشوری نیست که در دست تو تسخیر نشد
|
خاطری شاد از آن کوی شکرخند نشد
|
|
گرهی باز از آن جعد گره گیر نشد
|
حلق ما لایق آن حلقهی فتراک نگشت
|
|
خون ما قابل آن قبضهی شمشیر نشد
|
بخت برگشتهی من بین که ز مژگان کجش
|
|
هدف سینهام آماجگه تیر نشد
|
تا کنون صورتی از پرده نیامد بیرون
|
|
که ز معنی رخش صورت تصویر نشد
|
تا ز مجموعهی زلف تو پریشان نشدم
|
|
مو به مو خواب پریشانم تعبیر نشد
|
هیچ دیوانه ز سر حلقهی عشاق نخاست
|
|
کز خم سلسلهات بستهی زنجیر نشد
|
من از آن روز که بیچارهی عشق تو شدم
|
|
چارهی کار من از نالهی شب گیر نشد
|
اثر از نالهی شب گیر مجو در ره عشق
|
|
که ز صدناله یکی صاحب تاثیر نشد
|
سالک آن نیست که صد گونه ملامت نکشد
|
|
عارف آن نیست که صد مرتبه تکفیر نشد
|
در همه عالم ایجاد فروغی کس نیست
|
|
که دلش رنجه ز سر پنجهی تقدیر نشد
|