نرخ یک بوسه گر آن لعل به صدجان میکرد
|
|
مشتری فکر خریداریاش آسان میکرد
|
تلخ کام از لب شیرین بتی جان دادم
|
|
که به یک خنده جهان را شکرستان میکرد
|
همه جعمیت عشاق پریشان میشد
|
|
چون صبا شرحی از آن زلف پریشان میکرد
|
کوی دل ها همه از شوق به سر میغلطید
|
|
چون خم طره او دست به چوگان میکرد
|
گر زلیخا رخ زیبای تو میدید به خواب
|
|
یوسفش را همهی عمر به زندان میکرد
|
خضر اگر لعل روان بخش تو را میبوسید
|
|
خاک حسرت به سر چشمهی حیوان میکرد
|
شب که از خط تو یک نکته بیان میکردم
|
|
تا سحر مشک ختا باد به دامان میکرد
|
با خیال خط و خال تو دل مشتاقان
|
|
مشک در دامن و عنبر به گریبان میکرد
|
کرد با جان فروغی رخ تابندهی دوست
|
|
با کتان آن چه فروغ مه تابان میکرد
|