ترک مست تو به دست از مژه خنجر دارد
|
|
باز این فتنه ندانم که چه در سر دارد
|
یارب از زلف پریش تو دلم جمع مباد
|
|
که پریشانی او عالم دیگر دارد
|
ماه نو در فلک از دست غمش شد به دو نیم
|
|
خم ابروی تو اعجاز پیمبر دارد
|
دعوی عشق کسی راست مسلم که مدام
|
|
اشک سرخ و رخ زرد و تن لاغر دارد
|
تنگ عیشی نکشد آن که ز خون آب جگر
|
|
دم به دم بادهی گلرنگ به ساغر دارد
|
آن که بر آب بقا شد کرمش رهبر خضر
|
|
خبر از تشنگی کام سکندر دارد
|
گر نمیکشت مرا، خلق نمیدانستند
|
|
که دم از عشق زدن این همه کیفر دارد
|
اشک عشاق کجا در نظرش میآید
|
|
لب لعلی که بسی ننگ ز گوهر دارد
|
حال ما بیرخ آن ماه کسی میداند
|
|
که ز شب تا به سحر دیده بر اختر دارد
|
طوف بتخانه فروغی چه کند گر نکند
|
|
که بتان شکر و او هم دل کافر دارد
|