بر دوش تو تا زلف زرهپوش تو افتاد
|
|
بار دل عالم همه بر دوش تو افتاد
|
تار سر زلفت ز گران باری دلها
|
|
صد بار سراسیمه در آغوش تو افتاد
|
یک سلسله دیوانهی آن حلقه زلفند
|
|
کز بهر چه بر طرف بناگوش تو افتاد
|
آن دل که نبودهست کسی جز تو به یادش
|
|
فریاد که یک باره فراموش تو افتاد
|
آسوده حریفی که ز مینای محبت
|
|
تا روز جزا می زد و مدهوش تو افتاد
|
تا شام قیامت نکشد منت خورشید
|
|
هر دیده که بر صبح بناگوش تو افتاد
|
آن نقطه که پیرایهی پرگار وجود است
|
|
خالی است که بر کنج لب نوش تو افتاد
|
از چشم ترم جوش زند خون دمادم
|
|
تا در جگرم خار جگرجوش تو افتاد
|
یک باره نظر بست ز سرچشمهی کوثر
|
|
هر چشم که بر لعل قدحنوش تو افتاد
|
خون میچکد از گلبن اشعار فروغی
|
|
تا در طلب غنچهی خاموش تو افتاد
|