ای آب زندگانی یک نکته از دهانت
|
|
تا چند رحمتی نیست بر حال تشنگانت
|
دردا که بر لب آید جانم ز تشنه کامی
|
|
وآب حیات دارد لعل گهرفشانت
|
با من مکن مدارا اکنون که در محبت
|
|
شد رازم آشکارا از غفرهی نهانت
|
ای بوستان خوبی خارم ز بینوایی
|
|
بگذار تا بچینم برگی ز بوستانت
|
هرگز کسی نیاید غیر از تو در خیالم
|
|
تا کیست در خیالت یا چیست در کمانت
|
بخت ار مدد نماید ای ترک سخت بازو
|
|
هم میخورم خدنگت، هم میکشم کمانت
|
مفتون تست خلقی الحق که میتوان گفت
|
|
هم آفت زمینت هم فتنهی دهانت
|
تا کی حدیث واعظ از هول رستخیز است
|
|
برخیز تا ببیند بالای دل ستانت
|
چشم از دو کون پوشم گر اوفتد به دستم
|
|
یا طرف آستینت یا خاک آستانت
|
گر پرده بر گشایی از این طرب فروغی
|
|
اول نظر نماید جان را فدای جانت
|