ای فتنهی هر دوری از قامت فتانت
|
|
آشوب قیامت را دیدیم به دورانت
|
یک قوم جگرخونند از لعل میآلودت
|
|
یک جمع پریشانند از زلف پریشانت
|
هم چارهی هر نیشی از خندهی نوشینت
|
|
هم راحت هر جانی از حقهی مرجانت
|
هم نشهی هر جامی از چشم خمارینت
|
|
هم شکر هر کامی از پستهی خندانت
|
کیفیت هر مستی از نرگس مخمورت
|
|
پیچیدن هر کاری از سنبل پیچانت
|
فیروزی هر فالی از طلعت فیروزت
|
|
تابیدن هر نوری از اختر تابانت
|
سرمایهی هر تیغی از خم شده ابرویت
|
|
برگشتن هر بختی از صفزده مژگانت
|
نطق همه گویا شد از غنچهی خاموشت
|
|
راز همه پیدا شد از عشوهی پنهانت
|
تا طرهی طرارت زد دست به طراری
|
|
دست همه بر بستی، فریاد ز دستانت
|
تا تیر ترا خوردم پرنده شدم آری
|
|
پرواز توان کردن از ناوک پرانت
|
سهل است گر از دستت شد چاک گریبانم
|
|
ترسم نرسد دستم بر چاک گریبانت
|
آهی که دل تنگم از سینه کشد امشب
|
|
آه ار بکشد فردا در حضرت سلطانت
|
شد ناصردین کز دل دور فلکش گوید
|
|
ای ثابت و سیارم، آمادهی قربانت
|
تا چند فروغی را حیرتزده میخواهی
|
|
ای ماه فروغ افکن مات رخ رخشانت
|