هر جا سخنی از آن دهان رفت | کیفیت باده از میان رفت | |
خوش آن که به دور چشم ساقی | سر مست و خراب از این جهان رفت | |
بی مغبچگان نمیتوان زیست | وز دیر مغان نمیتوان رفت | |
با جلوهی آن مه جهان تاب | آرایش ماه آسمان رفت | |
بر دست نیامد آستینش | اما سر ما بر آستان رفت | |
تا ابرویش از کمین برآمد | بس دل که ز دست از آن کمان رفت | |
من مینو و حور خود نخواهم | تن را چه کنم کنون که جان رفت | |
از دست تو ای جوان زیبا | هم پیر ز دست و هم جوان رفت | |
من با تو به هر زمین نشستم | تا دیده به هم زدم زمان رفت | |
از کوی تو عاقبت فروغی | روزی دو برای امتحان رفت |