گر نه آن ترک سیه چشم سر یغما داشت
|
|
مژه را بهر چه صف در صف جا بر جا داشت
|
تلخ کامی مرا دید و ترش روی نشست
|
|
آن که صد تنگ شکر در لب شکرخا داشت
|
جانم آمد به لب از حسرت شیرین دهنی
|
|
که در احیای دل مرده دم عیسی داشت
|
شاهدی تشنه لبم کشت که از غایت لطف
|
|
چشمهی آب بقا در لب جان بخشا داشت
|
بخت بدبین که ز اندوه کسی جان دادم
|
|
کز پی کاهش غم روی نشاط افزا داشت
|
دل دیوانه از آن کوی به حسرت میرفت
|
|
ولی از سنبل او سلسلهها برپا داشت
|
وقت کشتن نظری جانب قاتل کردند
|
|
تیغ بر گردن عشاق چه منتها داشت
|
کاش بر حسن خود آن ماه نظر بگشاید
|
|
تا بداند که چرا عشق مرا شیدا داشت
|
دوش از وجد فروغی به کلیسا میگفت
|
|
که مرا جلوهی ترسابچهای ترسا داشت
|