مزرع امید را یک دانه به زان خال نیست
|
|
دل ز خالش برگرفتن خالی از اشکال نیست
|
ای که میگویی به دنبال سرش دیگر مرو
|
|
کاکل پیچان او پنداری از دنبال نیست
|
در صف عشاق گو لاف نظربازی مزن
|
|
آن که دامانش ز خون دیده مالامال نیست
|
من نه تنها کشته خواهم گشت در میدان عشق
|
|
هیچکس را ایمنی زان غمزهی قتال نیست
|
مدعی گو این قدر بر حال ناکامان مخند
|
|
زان که دوران فلک دایم به یک احوال نیست
|
الحق از بدحالی زاهد توان معلوم کرد
|
|
کش خبر از حالت رندان صاحب حال نیست
|
جان من تعجیل در رفتن خدا را تا به چند
|
|
بر هلاک بیدلان حاجت به استعجال نیست
|
از بلندی زلف در پای تو آخر سر نهاد
|
|
چون سر زلف بلندت کس بلند اقبال نیست
|
شرط یکرنگی نباشد شکوه زان زلف دو تا
|
|
ورنه چندان هم فروغی را زبان لال نیست
|