همه جا جلوهی آن صاحب وجه حسن است
|
|
همه کس بستهی آن زلف شکن بر شکن است
|
رخ افروختهاش خجلت ماه فلک است
|
|
قد افراختهاش غیرت سرو چمن است
|
بهر قربانی آن چشم سیه باید ریخت
|
|
خون هر آهوی مشکین که به دشت ختن است
|
گر نیارد به نظر سیم سرشکم نه عجب
|
|
زان که سیمین بر و سیمین تن و سیمین ذقن است
|
ترسم آخر ننهد پا به سر تربت من
|
|
بس که در هر قدمش کشتهی خونین کفن است
|
تا رقیب از لب او کامروا شد گفتم
|
|
خاتم دست سلیمان به کف اهرمن است
|
نه ازین پیش توان با سخن دشمن ساخت
|
|
نه مرا با دهن دوست مجال سخن است
|
خسرو از رشک شکر خون به دل شیرین کرد
|
|
تا خبر شد که چهها در نظر کوهکن است
|
جستم از خیل عرب واقعهی مجنون را
|
|
لیلی از خیمه برون تاخت که مجنون من است
|
گوشهی چشم بتی زد ره دین و دل من
|
|
نازم این فتنه که هم رهزن و هم راهزن است
|
در همه شهر شدم شهره به شیرین سخنی
|
|
تا لبم بر لب آن خسرو شیرین دهن است
|
یک تجلی همه را سوخت فروغی امشب
|
|
مگر آن شمع فروزنده در این انجمن است
|