شربتی در دو لعل جانان است | که خیالش مفرح جان است | |
از پی قتل مردم دانا | تیغ در دست طفل نادان است | |
میتوان یافتن ز زخم دلم | کاین جراحت نه کار پیکان است | |
قتلگاهی است کوی او کان جا | زخم بیداد و تیغ پنهان است | |
دلم از نالهی شعله در خرمن | چشمم از گریه خانه ویران است | |
سر زلفی چگونه گردد جمع | که از آن مجمعی پریشان است | |
چشم امید هر مسلمانی | پی آن چشم نامسلمان است | |
گر تو درمان درد عشاقی | درد الحق که عین درمان است | |
منع زاری مکن فروغی را | که گلت را هزار دستان است |